شعر شبانه
من ِ او
سرگذشت کسی که هیچکس نبود

اصغر معاذی :

روی دنیا ببند پنجره را، تا کمی در هوای من باشی

چون قرارست بعد ازاین تنها، آقای* شعرهای من باشی



چند بیتی به
یاد تو غمگین...چند بیتی کنار تو لبخند...

عصرها عشق می زند به سرم، تلخ و شیرین چای من باشی



من بخوانم تو سر تکان بدهی، تو بخوانی دلم تکان بخورد

آخرِ شعر ازخودم بروم، تو بمانی صدای من باشی



من پُرم از گناه و آدم و سیب، از تو و عاشقانه های نجیب

نیتت را درست کن این بار، جای شیطان خدای من باشی



با چه نامی تو را صدا بزنم!؟ آی عشق* با شکوه غزل!

"عشق" هر چند اسم کوچک توست، دوست دارم "شما "ی من باشی



کاش یک شب به جای زانوی غم، شانه های تو بود در بغلم

در تب خواب ها و حسرت ها، کاش یک لحظه جای من باشی



شاید این بغض آخرم باشد، چشم های مرا ندیده بگیر

فکر دیوانه ای برای خودت، فکر چتری برای من باشی



بیت آخر همیشه بارانی ست... هر دو باید به خانه برگردیم

این غزل را مرور کن هر شب، تا کمی در هوای من باشی...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 6 آبان 1392برچسب:آقا : خاتون عشق : خاتون , توسط او ساعت 20:25 |